#دنیای_سوفی نوشته #یاستین_گوردراولین #کتابی که در #تعطیلات به پایان رساندم دنیای سوفی ست، کتابی بسیار اموزنده در زمینه فلسفه و امورت زندگی. از این #داستان بسیار خواهید اموخت، اگر #کتابخوان باشید آنرا خوانده اید و گرنه از قافله جا نمانید که “دنیای سوفی ” کتابیست که حتما” باید خواند.
باید بگویم #مطالعه ان با کتابها داستان معمولی بسیار متفاوت است و هر صفحه و پاراگراف ان اموزنده و قابل تامل است ، در یک نگاه کتابی که #فلسفه را به صورت داستان به زبان ساده بیان میکند، گوردر این کتاب را برای نوجوانان نوشته و به عقیده من بسیار موفق بوده. با اینکه فلسفه به دلیل پیچیدگی هایش همیشه ترد می شده شما میتوانید ان را با بیان شیرین درک کنید. برای من که اینگونه بود .
نویسنده در ابتدای داستان می کوشد تا ذهن خواننده نوجوانش را همانند سوفی(قهرمان داستانش)از زندگی روزمره و حاشیه های پوچ و سطحی آن رها سازد و متوجه ارزشهای اصیل و سوالات سرنوشت ساز تاریخ اندیشه بشری کند. در این راه ازفیلسوفی به نام آلبرت کنوکس استفاده می کند که همانند بئاتریس دانته، سوفی را با خود به عمق تاریخ فلسفه میبرد و از منزلگاه های متفاوت می گذراند.از یونان باستان و فلاسفه طبیعت گرا،سقراط و افلاطون و ارسطو تا کانت، هگل،مارکس و هایدگر.
“مهمترین وظیفه فلسفه این است که انسان ها را از نتیجه گیری سریع برحذر کند، زیرا این نتیجه گیری های سریع میتواند به خرافات منجر شود.مثلاً گربه سیاهی را در خیابان می بینی؛ چند دقیقه بعد زمین می خوری و دستت می شکند. میان آن گربه ی سیاه و زمین خوردن تو هیچ رابطه علّی وجود ندارد. در علم هم مسئله همین طور است. نتیجه گیری سریع در علم نیز خطاست. اگر بسیاری از مردم دارویی را مصرف کنند و سلامتی خود را به دست آورند، باز هم نمی توان ادعا کرد که آن دارو درمان قطعی بیماری آنها بوده است. در این مورد آزمایش هایی روی گروهی از مردم انجام شده است که فکر می کردند با فلان دارو درمان می شوند. به جای آن دارو به آنها آرد و آب داده اند. آیا بعد از این که آنها هم سلامتی خود را به دست آوردند، می شد ادعا کرد که آن دارو این کار را کرده است؟ در این مورد احتمال سومی به درمان آنها کمک کرده است؛ مثلاً اعتقاد به موثر بودن آن دارو.”
بخش هایی از کتاب:
” اگر مغز انسان چنان ساده می بود که ما از آن سر در می آوردیم , هنوز چنان احمق بودیم که هیچ از آن سر در نمی آوردیم ”
“زندگی پر از اندوه و شادی است. ما به این دنیا می آییم؛ یکدیگر را می بینیم؛ با هم آشنا می شویم؛ لحظه ای را با هم می گذرانیم. سپس از هم دور می شویم و با همان شتابی که آمده ایم، دوباره می رویم. بدون آنکه بدانیم چرا آمده ایم و رفتن مان برای چیست؟”
” اگر به حرکت دستی کلاف به انتهایش برسد پس این تکاپوی خلاق بی انتها از بهر چیست؟”
در قسمتی از کتاب فیلسوف و سوفی در رابطه با هنر و بحث تخیل و تعقل صحبت می کنند که فیلسوف حکایت جالبی را تعریف می کند که (داستان لاک پشت و هزارپا):
در انتها پیشنهاد می کنم حتما این کتاب را نه یک بار بلکه چند بار مطالعه کنید
#پیشنهاد_کتاب