img_0241-1.jpg

معرفی کتاب: زندگی عزیز آلیس مونرو

فرصتی دست داد تا اخرین #کتاب #آلیس_مونرو رو به نام #زندگی_عزیز #مطالعه کنم، بعد از خواندن کتاب های فاخری همچون #عقاید_یک_دلقک، #زوربای_یونانی ، #قمارباز و… این کتاب عجیب سطح کیفی مطالعه ام را پایان أورد، بسیار برأیم جالب بود کسی با ٨٢ سال سن وبا سابقه #نویسندگی و القابی مانند #اسطوره #داستانهای_کوتاه کتابی را در حد سطحی بنویسد.واقعیت امر این است أصلا کتاب جذابی نبود، با توجه به اینکه آدمی هستم که کتاب را باید انتها باید بخوانم توانستم به سختی تمامش کنم، #داستانهای #کسل_کننده بدون هیچ کششی ، پر از #روزمرگی های سطحی جامعه مدرن.

این کتاب شامل یازده داستان است که حول محور عشق، خیانت ، هوس و… میگذرد. 

در بخشی از داستان « آموندسن» از این مجموعه می خوانیم : «ظاهرا قطار نمی بایست این سر خط منتظر کسی شود. درها با سر و صدا بسته شدند و قطاردر مسیر برگشت به راه افتاد. بعد سکوت بود و هوای مثل یخ. درختان غان با ظاهر شکننده و لکه های سیاه بر پوسته ی سفید ، و درختچه های کوچک و نامنظم همیشه سبزی که خودشان را مانند خرس های خواب آلود جمع کرده بودند. دریاچه ی یخ زده مسطح نبود و به ساحل که می رسید پست و بلند می شد، انگار موج ها موقع فرود امدن یخ زده بودند. وساختمان مقابل دریاچه با ردیف منظم پنجره هایش ، که دور ایوان های دو سرش را شیشه گرفته بودند.زیر گنبد بلند ابرها همه چیز دلگیر بود و حال و هوای شمالی داشت، سیاه و سفید.
با این همه نزدیکتر که می شدی پوسته ی درختان غان سفید نبود؛ زرد مایل به خاکستری ، آبی مایل به خاکستری ،خاکستری!
چه ارامشی، چه جذبه ی عظیمی…!» به نظرتان آیا این کتاب لایق جایزه #نوبل می باشد، من که کاملا به اعتبار این جایزه شک داشتم، اعتقاد پیدا کردم. در عجبم که این کتاب به چه دلیلی به چاپ های بعدی رسیده!!! در نهایت این کتاب را به کسی #توصیه نمی کنم. 

تصمیم گرفتم کمی به خودم استراحت بدهم و #نمایشنامه معروف #خرده_جنایات_زن_و_شوهری نوشته #اریک_امانوئل_اشمیت را مطالعه کنم تا از این رخوت سطحی دنیای #مدرن دور شوم.

#پشنهاد_کتاب #مطالعه_نکنید