img_1647.jpg

معرفی کتاب #ناتور_دشت اثر #جی_دی_سالینجر #ترجمه #محمد_نجفی

معرفي كتاب #ناتور_دشت اثر #جي_دي_سالينجر #ترجمه #محمد_نجفي
ناتور دشت کتابی ست به ظاهر ساده٬اما بسیار غنی که منبع جذبه اش بسیار ژرف است و به گونه ای پیچیده از حالتی به حالت دیگر تغییر می کند.در لایه ی زیرین داستان با هولدنی برخورد می کنیم که شخصیتی بسیار پیچیده و متقاعد کننده تر از آن دارد که طرفدارانش مایل به درک او هستند.

به نظر من #سلینجر یكی از نوادر #داستان‌نویسی معاصر دنیاست. این نوبت كتابی معروف از او را معرفی می‌كنم كه خواندنش برای كسانی كه حتی گذرا و توریستی كتاب و به ویژه رمان می‌خوانند لازم و شگفتی‌آور است. ناتور دشت كتاب شاهكاری است.
اما در باب زبان داستان باید گفت زبانی کوچه بازاری است. در مقایسه مختصری که انجام دادم ترجمه محمد نجفی را در این زمینه بهتر دیدم .
داستان­های سالینجر راجع به فرهنگ آمریکایی یا غربی نیست راجع به انسان است، انسانی که در موقعیت­های مختلف زندگی­اش دچار رنج­ها و لذت­های خاصی می­شود و آنها را تجربه می­کند، خواندن سالینجر در من این احساس را ایجاد کرد که من دیوانه نیستم. انگار این اتفاقاتی که می­افتد فقط برای من نیست که می­افتد. شخصیت­های سالینجر هم همین احساس را دارند یعنی انسان به یک­بار با انسانیت آشتی می­کند. انسانی که در همین تهران می­تواند داستان­های سالینجر را بخواند با انسانیت آشتی می­کند
چند جمله از اين كتاب:
⁃ مشخصه ی یک مرد نابالغ این است که میل دارد به دلیلی با شرافت بمیرد٬و مشخصه ی یک مرد بالغ این است که میل دارد به دلیلی ٬با تواضع زندگی کند.
⁃ تنهایی و تنفر او از دروغ مردم اعجاب‌آور است: «اكثر مردم بلد نیستن لبخند بزنن یا یه لبخند كثیف تحویل آدم می‌دن»
⁃ حتی شكل دست دادن مردم هم برای او مایهٔ نفرت است. حتماً كسانی را می‌شناسید كه موقع دست دادن با شما انگشت‌هایتان را له می‌كنند: « از اون آدم‌هایی بود كه فكر می‌كرد اگه موقع دست دادن چهار تا انگشت آدم رو نشكونه همه فكر می‌كنند اواخواهره»
⁃ نقد مذهب هم از لحن تیز هولدن برمی‌آید: «حواریون بعد از مرگ عیسی خیلی خوبن ولی تا وقتی عیسی زنده‌س یه پول سیاه هم به دردش نمی‌خورن»

پي نوشت : این کتاب این قدر مزخرف بود که نمیتونستم ازش چشم بردارم!؛(یک مزاح کوچیک از همين كتاب!)

#حسين_نوروزي
‎#کتاب_بخوانیم#کتابخوانی#کتابدونی#مطالعه#معرفی_کتاب#پیشنهاد_کتاب#کتاب_خوب#کتاب_خوب_بخوانیم
#bookshelf#book#bookme#bookish#bookworm#bookwithme#reading#booktime #hossein_norouzi
#عكاسي #طراحي
#Photography #design

img_1489.jpg

#معرفی #کتاب #قمارباز اثر #فئودور_داستایفسکی #ترجمه استاد #سروش_حبیبی

#معرفی #کتاب #قمارباز اثر #فئودور_داستایفسکی #ترجمه استاد #سروش_حبیبی
سال پیش این #رمان فاخر را با ترجمه #جلال مطالعه کردم که اصلا جذاب نبود و داستان به طور ناجوانمردانه ای مورد ظلم قرار گرفته و از جذابیت اثار داستایفسکی بی بهره بود ، تصمیم گرفتم که با ترجمه استاد مجددا مطالعه کنم، این داستان بی معنا با ترجمه ایشان بسیار جذاب آرائه شد و لذت بردم و ان را باز شما به اشتراک می گزارم.

‎سرنوشت قهرمانان داستان‌های داستایوسکی اصل رد “عقل ” و قبول “عشق ” است. در رمان “قمارباز ” از کسی عمل خیر و پاداش بی‌منت نمی‌توان سراغ گرفت.
‎تنها روس‌ها می‌توانند همه این خوبی‌های مخالف را با هم در خود جمع کنند. راستی هم، انسان دوست دارد که بهترین دوستان خودش را در مقابل خود، خوار ببیند. دوستی بیشتر اوقات بر روی تحقیر و شرمساری بنا نهاده می‌شود. این حقیقتی است قدیمی که همه مردان با فکر از آن اطلاع داشته‌اند. ولی در این حالت به خصوص، من راستی خوشحالم که شما هرگز اندوهگین و دلتنگ نشده‌اید بگویید ببینم، تصمیم نگرفته‌اید که قمار را ترک کنید؟

 

پوچ‌گرایی و تقدیرستایی دو روی سکه‌ای به نام “صوفی‌گری- مسؤولیت‌گریزی ” است. پوچ‌گرایی زمانه جبر را بر انسان مستولی می‌سازد که آدمی خود را در زیرسلطه ازلی و ابدی قوای قاهره بازیچه‌ای می‌بیند. بنابراین باتکرار اقتدار جبر و حقیقت مرگ آدمی‌، نسخه‌های “اصل لذت‌جویی ” در اشکال مختلف آن اقامه می‌گردد.

راوی داستان آلکسی ایوانیچ معلم سرخانه جوانی است که در جمع خانوادگی یک ژنرال روس انجام وظیفه می کند. این خانواده در اثر سهل انگاری ها و ولخرجی ها و قمار و… ژنرال, ثروت خود را از دست داده است
آلکسی عاشق پولیناست و حاضر است هرکاری که خوشایند اوست انجام دهد اما مشخص نیست که پولینا نیز علاقه ای به او دارد یا خیر .مثلاٌ آلکسی حاضر می شود بنا به دستور پولینا در محوطه هتل به بارونی آلمانی توهین کند (محض خنده!) و به همین دلیل شغل خود را به خطر می اندازد. پولینا از او می خواهد که برایش قمار کند و از این طریق مشخص می شود که او نیاز مالی شدیدی دارد…
پی نوشت: کتاب های ترجمه را حتما از زبان اصلی و مترجمین اصیل مطالعه کنید تا بتوانید ریشه را جذب کنید
پی نوشت ٢: #داستایوسکی , #داستایفسکی , #داستایوفسکی … مسئله این است! دنیایی است،حتما بخوانید
پی نوشت ٣: چرا همیشه #قهوه ! یک بار هم #چای
#حسین_نوروزی
‏‎#کتاب_بخوانیم#کتابخوانی#کتابدونی#مطالعه#معرفی_کتاب#پیشنهاد_کتاب#کتاب_خوب#کتاب_خوب_بخوانیم
‏#bookshelf#book#bookme#bookish#bookworm#bookwithme#reading#booktime #hossein_norouzi
#عکاسی #طراحی
#Photography #design

عقاید یک دلقک مطالعه کتاب خوانی حسین نوروزی

کتاب عقاید یک دلقک ترجمه محمداسماعیل زاده

کتاب عقاید یک دلقک ترجمه محمداسماعیل زاده روان است، روایتی جذاب با کشش بالا اما پایان تلخ 
این کتاب دربارهٔ دلقکی به نام شنیر است که همسرش ماری او را ترک کرده و به همین دلیل دچار افسردگی شده و مرض‌های همیشگی‌اش،  سردرد تشدید یافته. از این رو برای تسکین آلام خود به مشروب رو آورده‌است. به قول خودش «دلقکی که به مشروب روی بیاورد، زودتر از یک شیروانی ساز مست سقوط می‌کند».
 
شنیر وقتی به ماری فکر می کنه همیشه با خودش می گه مثلا ما راجع به اون کتاب با هم حرف زدیم آیا ماری می تونه بدون احساس گناه و خیانت و بدون اینکه به من فکر کنه راجع به اون کتاب با همسرش حرف بزنه ؟ این قسمتها خیلی غمگین بود و با اینکه داستان بود تمام مدت با خودم فکر می کردم می تونه این کار را بکنه ؟
این کتاب از دو دیدگاه مهم قابل  بررسی است :یکی اثرات روانی پس از جنگ و دیگری اهمیت انسان و مقابله با هر چیزی که مانع انسان بودنش است. هاینریش بل به انسان با همه ی اشتباهاتش و سادگی هایش معتقد است و به هر چه که مانع انسانی بودن باشد می تازد.
 
هانس اشنایر ِ دلقک ، انسانی است  بسیار انسان . او با چهره صادقانه مقابل ریا کاری های جامعه ایستاده است. هانس پروتستان زاده و  عاشق ماری است و به قول خودش مرض تک همسری دارد . ماری که کاتولیک است بی دین بودن هانس را نمی تواند بپذیرد ، به دلیل عقاید مذهبیش هانس را ترک می کند . هانس در طول شش سال زندگیش با ماری به عقاید مذهبی او احترام می گذاشت حتی او را صبح زود برای رسیدن به مراسم مذهبیش بیدار می کرد و حاضر بود در مراسم مذهبی کاتولیک ها با او ازدواج کند ولی ماری تنها نبود ، کاتولیک ها همواره در اطرافش حضور داشتند.
 
جهان داستانی نویسنده این اثر را شاید بتوان در یک عبارت خلاصه کرد: دفاع از گم‌شده‌ای عزیز به نام شرافت انسان! 
هاینریش بُل  نویسنده آلمانی یکی از کسانی است که آثارش را می توان انعکاسی از تنهایی و پوچی انسان مدرن نامید .بل در این رمان با لحن خطابی خویش، دنیا را هدف می گیرد و در واقع بدین بهانه مخاطب را مورد نقد و خطاب قرار می دهد.اما ارجاعات درون متنی داستان به همراه شخصیت پردازی های بسیار قوی باعث می شود این خرده روایت ها در یک فرم کلی جای گرفته و به رشته هایی تارعنکبوت وار تبدیل شوند که جدایی حتی یک سطر بدون آسیب به کلیت اثر غیرممکن باشد.
 بل می گوید:   «من با نوشتن جهان را تغییر می‌دهم. همین که می‌نویسم، جهان تغییر می‌یابد.»
 
 جملاتی از این کتاب
*هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت ، باید آن ها را همان گونه که یک بار اتفاق افتاده اند، فقط تنها به خاطر آورد.
 
* به اعتقاد من،عصر ما تنها شایسته یک لقب و نام است: عصر فاحشه. مردم ما به تدریج خود را با فرهنگ فاحشه هاعادت می دهند.
 
*هر کدام از ما مسائل را از دیدگاه خودش به شکلی متفاوت می بیند.
 
*برای هنر، یا کمتر از آنچه در خورش است پرداخته شده و یا بیشتر از آن.
 
*پایین تر از سطح جویبار فقط فاضلاب قرار دارد.
 
*مردم یا متوجه منظور من می شوند یا نمی شوند. من یک مفسر نیستم.
 
*کافر ها حوصله ام را سر می برند ، جون فقط درباره خدا صحبت می کنند.