img_0460.jpg

معرفی کتاب: لبخند بی لحجه نوشته فیروزه جزایری دوما

#لبخند_بی_لهجه کتابی سراسر #طنز از #فیروز_جزایری #نویسنده #ایرانی تبار که به همراه #خانواده در کودکی به #امریکا #مهاجرت می کند.بسیار #جذاب و #خواندنی است و حتما به دوستان #پیشنهاد می کنم، این دومین اثر وی است که کیفیت نگارش ان بسیار بهتر شده است، اولین #کتاب ایشان #عطر_سنبل_عطر_کاج بود که بسیار مورد استقبال قرار گرفت.کتابی که از خواندن و هدیه دادن ان هـیچ وقت پشیمان نخواهید شد. من به شخصه این اثر را بارها هدیه داده ام و بازخوردهای خوبی گرفته ام.این کتاب انعکاسی از نگاه جذاب و طنزآمیز نویسنده به زندگی در ایران و آمریکاست که باورهای مشترک را با وجود دیواری که مرزها ایجاد کرده اند، یادآور می شود. این کتاب در ۳۰ بخش با عناوینی طنز آمیز می کوشد کوچکترین مسایلی که در زندگی با آن موجه ایم را در شمار نادرترین پدیده هایی جلوه دهد که ممکن است تکراری نداشته باشند و با استفاده از الفاظی ساده، رنگ خاکستری را از چهره تکراری برخی روزهای عمر بردارند.  

استفاده از کلمات طنزآمیز متن این کتاب، خواننده را به طور ضمنی با برخی رفتارهای ناشایست اجتماعی که در قالب فرهنگ درمی آیند، آشنا می کند؛ رفتارهایی مانند دورغ گفتن، غیبت، بدگویی و کنجکاوی های بیش از حد که در اغلب تغییرات زندگی اجتماعی نظیر مراسم ازدواج، ورود فردی جدید به دایره ارتباطات قبلی، تغییر مکان، خرید وسایل جدید و … رخ می دهند. 

نحوه مواجهه با شرایط و رخدادهایی که در طول زندگی هر فرد ممکن است بارها تکرار شوند، از جمله آموزه های غیر مستقیمی است که خاطرات نویسنده اثر به آن توجه دارد. تعارف کردن، یکی دیگر از ویژگی های ایرانیان است که در این کتاب به آن اشاره می شود و نوع برخوردی که میهمان دربرابر تعارفات میزابان دارند، بخش هایی از این کتاب را رقم می زنند.  

بخشی از کتاب :

هر نسلی لباس خاص خودشان را دارند؛ مثلاً، یک نسل شلوارهای بلند و پاچه گشاد می پوشند. نسل بعد ترجیح می دهند شلوارهای پاچه تنگ و باریک تا قوزک بپوشند. یک سال پاچه های شلوار را با دقت تو می گذراند و سال بعد آن را ریش ریش می کنند. 

لباس عزا هم مانند شلوار از مُد پیروی می کند…

#پیشنهاد_کتاب

#داستان #رمان

#نشر #هرمس

img_0452.jpg

معرفی کتاب: جاناتان مرغ دریایی اثر ریچارد باخ

#جاناتان_مرغ_دریایی، نام کتابی است که امروز قصد #معرفی ان را دارم، این #داستان_کوتاه یکی از محبوبترین اثار #ریچارد_باخ است، این کتاب یکی از آثار #فاخر #ادبی و #روانشناسی تا به امروز است که هر کسی بایستی ان را #مطالعه کند. من این کتاب را بارها مطالعه کردم و هر بار نکته جدیدی از ان دریافت کرده أم، چند وقت پیش با #وب_سایت #نوار آشنا شدم و دیدم این کتاب را با صدای #استاد #مهرداد_اسکویی به صورت #صوتی اماده کرده است، ان را خرید و از گوش دادن ان بسیار لذت بردم، اگر زمان کم دارید نوار می تواند به شما در مسیر مطالعه بسیار کمک کند، بعد از این صحبت ها بهتر است به کتاب بپردازیم :جاناتان مرغی دریایی است که امور روزمره مانند جنگیدن برای شکار ، #خوردن و #خوابیدن او را راضی نمی کند و به او معنا نمی بخشد او تلاش می کند که معنای تازه ای به زندگی خود ببخشد. أو با غلبه بر ترس خود توانست معنای جدیدی به زندگی خود ببخشد. أو با خود گفت چه چیز مهمتری  در زندگی وجود دارد؟ به غیر از این آمد و شد پرتقلای کسالت بار مرغان دریایی برای دست‌یابی به لقمه‌ای غذا، دلیل دیگری نیز برای زیستن وجود دارد‪.‬

او با خود گفت‪: ‬ما قادریم خود را از اسارت جهالت و سنت‌های غلط پیشین آزاد کنیم و با تلاش و صبر و اراده، بر محدودیت‌های زندگی غلبه کنیم و راه جدیدی که به تکامل ما منتهی می‌شود گزینش کنیم‪. ‬ما می‌توانیم خود را به عنوان آفریده‌های با شعور و با فضیلت و دارای مهارت بازشناسیم. آن‌وقت است که می‌توانیم خود را از تمام اسارت‌ها رها کنیم و می‌توانیم پرواز را بیاموزیم‪.‬

‪در بخش دیگری ‬جاناتان از چیانگ، مرغ فرزانه، سؤال می‌کند: آیا اینجا واقعا بهشت است؟

“جاناتان، بهشت یک مکان نیست و یک زمان هم نیست!  بهشت یعنی جایی که تو  آنجا حضور داشته باشی .‪حضوری با لذت، ‬ ، بهشت یعنی: کامل شدن! 

نتیجه ای که می توان از این داستان ارزشمند گرفت داشتن هدف مشخص در زندگی است

هدف جاناتان در زندگی‌اش مشخص بود. در هدفش غرق شده بود. فکر کرد که در کجا ضعیف عمل می‌کند و همان‌ها را شناسایی کرد و بیشتر تمرین کرد. نقاط ضعفش را پیدا کرد. تمام حواسش را روی هدفش متمرکز کرد‪. ‬همه تلاشش را کرد. به حرف دیگران اهمیتی نداد، چون دیگران را نمی‌دید و فقط هدفش را می‌دید. هدفش اینقدر به او انرژی می‌داد که اصلاً احساس خستگی و کسالت نمی‌کرد. نا امید نشد و تا به هدفش نرسید آرام نگرفت.

در انتها می توان این بیت را فهمید:

یاران ره عشق منزل ندارد             این بحر مواج ساحل ندارد
#پیشنهاد_کتاب

#مطالعه

img_0435.jpg

معرفی کتاب : باغ سامورایی، گیل تسوکیاما

#باغ_سامورایی #کتابی که أرام أرام در #روح رسوخ میکند و #خواننده را در خود غرق می کند، #داستان در ابتدا روندی کند و غیر جذاب دارد ولی به ارامی گره هایی در ذهنت إیجاد می کند به طوری که وقتی به خودت می ایی می بینی مقهور هوش #نویسنده شده ای و داستان جزی إز فکرت شده است.
#فرهنگ غنی که در آن #ایمان، انسانیت و #اخلاق موج میزند. کار و #تلاش عضو جداناشدنی این #زندگی است، در این کتاب به شباهت فرهنگ #سنتی و غنی #ژاپن و #ایران پی میبریم، یکی إز موضوعات جالب در هر دو فرهنگ #مذهب است، موضوع دیگر قابل تامل #خرافات است که در هر در فرهنگ به شدت به آن پرداخته می شود.

#خودکشی یکی إز سوالات همیشگی من إز فرهنگ ژاپنی بود که چرا این کشور متمدن آمار خودکشی بالایی دارد، ایشان مردن را به زندگی با ننگ وإلا تر میدانند، حتی با خود کشی …

داستان به سال های ١٩٣٠ زمان جنگ ژاپن و چین بر می گردد، جوانی به نام ماتسو سان به دلیل بیماری به خانه اجاددی خود در دهکده کوچکی در ژاپن نقل مکان می کند، در آنجا به همراه سرایدار پیر و اجدادی خانواده خود درگیر موضوعات مختلف و جذابی می شود و أو پرده إز رازهای أو بر می دارد.

‏ (Gail Tsukiyama) گیل #تسوکیاما #نویسنده #زن داستان زاده #امریکا، إز پدری ژاپنی و مادری چینی هست و همین موضوع دلیل جذابیت تعاریف جذابیت داستان می شود به گونه اَی که به بهترین وجه تقابل دو فرهنگ ژاپن و چین را تفسیر میکند. 
بخشی إز داستان:
مروری بر کتاب 

…ماتسو در زد و ایستاد. منتظر بودم تا همان سلام و احوال پرسی را از زیر روسری سیاه ببینم. چند لحظه گذشت و جوابی نیامد. ماتسو یک قدم به عقب رفت و این بار محکم تر در زد. وقتی جوابی نشنید به سوی من برگشت و به آرامی گفت: «حتما در باغ است.»
چند دقیقه ای طول کشید تا بتوانم حالت عادی پیدا کنم. «ساچی» روی زمین ناهموار و شیب دار، کوه هایی از صخره و سنگ ساخته بود و دور آن هارا از شن و سنگ های بلند تزیین کرده بود که مثل رودخانه سنگی پایین می ریخت و در دریا یا دریاچه ای محو می شد.

سطح آب با سنگ ریزه های صاف و گرد شکل گرفته بود. این سنگ ها صاف و دایره وار چیده شده بودند تا نمایانگر گرداب ها و امواج باشند. با صدای بلند گفتم:«یک دورنمای خشک.»

ماتسو ناگهان گفت:« اسم این باغ، باغ سنگی است.»
از این که می دیدم چگونه سنگ های تیره و روشن چنین منظره بدیعی به وجودآورده، حیران بودم. گفتم:«زیباست.» …
‎ #پیشنهاد #باید_خواند #پیشنهاد_کتاب

‎#عکاسی #حسین_نوروزی #طراحی #photography #book #hosseinnorouzi #hossein_norouzi

img_0245.jpg

معرفی کتاب: من ملاله هستم

چند هفته است که به دلیل مشغله های فراوان کاری نتوانسته أم پستی أماده کنم، به هر حال با کتابی جذاب در کنارتان هستم، با من باشید تا شما را با دنیای زیبای یک شیر زن إز سرزمینهای نزدیک اما گمنام آشنا کنم. ‎من_ملاله_هستم #داستان قهرمانی و شجاعت یک #دختر #پاکستانی است#.سرگذشتی قهرمانانه إز یک #نوجوان یه برأی ارزوهای خود می جنگد، #داستان بسیار تأثیر گذار با کشش بالا که خواننده را در عمق فاجعه ای غیر انسانی غرق میکند.

با خواندن چند #صفحه إز این کتاب حس کاملا متفاوتی در شما ایجاد می شود. انگار ندای درونی ملاله را می شنوید که به گرمی از افراد تشکر می کند. خواندن این دو، سه صفحه اول کتاب حس خیلی خوبی در شما ایجاد خواهد کرد و همین نشان می دهد که این کتاب متفاوت است.
وقتی که کتاب را می خوانید متوجه می شوید که در نهایت سادگی نوشته شده است و می توانید روزمرگی ها و ترس های یک دختر کم سن و سال را تصور کنید. ‎این کتاب در مورد زندگی و خاطرات ملاله یوسف زی می باشد که در دره ای در پاکستان به نام سوات زندگی می کند. ملاله از لحظه تولد، زندگی خود را شرح می دهد. از لحظه ای که به دنیا آمدنش با شادی و خوشحالی خانواده و فامیل همراه نبوده است.

‎کتاب شامل ۵ بخش می باشد که بیشتر آن در مورد فضای تاسف بار پاکستان می باشد. در این کتاب به شکل کوتاهی #تاریخ پاکستان نیز آورده شده است.

‎ملاله ماجرای زندگی خود را در دره زیبای سوات گرفته تا بیمارستان بیرمنگام را شرح می دهد و از #خاطره ها و آرزوهایش در این کتاب می گوید. از علاقه اش به مدرسه و تحصیل حرف می زند و از ترسی که در زندگی تجربه کرده است می گوید. از فضای سیاسی در پاکستان و #طالبان می گوید و از اینکه چقدر زندگی در #انگلستان متفاوت است می گوید.

‎در این کتاب ماجرای شلیک به ملاله را نیز می خوانیم. و اینکه چگونه او….

قسمت هایی خواندنی از کتاب:

” پدرم همیشه می گفت: ملاله، من از آزادی تو محافظت خواهم کرد. از رویاهایت دست نکش.”

” این که به چه زبانی سخن بگوییم مهم نیست، مهم تر از همه کلماتی است که بر زبان می آوریم.”

” امروز در آیینه به خودم خیره شدم و لحظه ای در اندیشه فرو رفتم. یک بار از خداوند خواسته بودم که یک یا دو اینچ قد مرا بلندتر کند. اما او مرا به بلندای آسمان رساند به قدری که دیگر نمی توانم خودم را اندازه بگیرم. بنابراین به عهدی که با خداوند بسته بودم عمل کردم و صد رکعت نماز نافله خواندم.”

#پیشنهاد #مطالعه

img_0244.jpg

معرفی کتاب: مرگ در می زند، حسین یعقوبی

در این چند روز #تعطیلات فرصتی دست داد چند #کتاب را #مطالعه کنم، بعد از #خواندن #نمایشنامه #خرده_جنایات_زن_و_شوهری #نوشته #اریک_امانوئل_اشمیت تصمیم گرفتم نمایشنامه دیگری را در دست بگیرم، #مرگ_در_می زند نوشته #ودی_آلن و #ترجمه #دوست قدیمی ام #حسین_یعقوبی اولین انتخابم،

 مجموعه ای از #داستان کوتاه های وودی آلن که بعضی از اونها دلچسب و خواندنی اند! 

#فلسفه ی شیرین وودی آلن که مرگ رو به مزحکه میگیره با ترجمه نغز حسین یعقوبی تلفیق شده، وودی آلن متفکری طراز اول و فیلمسازی خوبی است اما #نویسنده ای بزرگ نیست. کتاب را دوست داشتم اما دلیلش بیشتر ارتباطی بود که با وودی آلن برقرار کرده ام . برخی داستانها، صرفا برای مخاطبین آمریکایی می تونه جذاب باشد چون متناسب فرهنگ ایشان است.

در این سبک کتابی به نام”هرج و مرج محض” انتشارات مروارید را می توانید مطالعه کنید.
از بین داستان هاش “زنده باد وارگاس ” و ” اعترافات یک سارق مادرزاد” “محکوم به زندگی “”دنیای دیوانه ای ک در ان زندگی میکنیم ” را پسندیدم .
بخشی از کتاب: – “تو این دنیا فقط یه قانونِ درست واسه زندگی کردن وجود داره:«قدر لحظه‌ها رُ بدون». زنده بودن یعنی شاد بودن.”////

و در بخشی دیگر:

آلن: ببینم این که انسان قبل از تولدش وجود نداره… درسته؟

سیمیاس: بله درسته.

آلن:و قطعاً بعد از مرگش هم وجود نداره…درسته؟

سیمیاس: بله درسته

آلن(فاتحانه): هوم م م م .

سیمیاس: خب… که چی؟

آلن: هستی که بین دو نیستی قرار گرفته چیزی بیش تر از یه وهم نیست…آخ… ،،،،،،، #پیشنهاد #باید_خواند #پیشنهاد_کتاب

#عکاسی #حسین_نوروزی #طراحی #photography #book #hosseinnorouzi #hossein_norouzi

img_0243.jpg

معرفی کتاب : خرده جنایات زن و شوهری، اریک امانول اشمیت

نام #کتاب مانع میشد تا این #اثر را بخرم، اما نهایتا تصمیم گرفتم، و خریدمش.در یک #جمله: معرکه است…

توصیه می‌کنم این کتاب رو حتماً بیوقفه بخونید، کوتاه هست وسریع نهایتا دو روز تمام می شود و توصیه دوم اینکه دو بار بخونیدش،خوندنِ دوباره‌ش واقعاً شعف‌انگیزه!

 #داستان سریع ، #جذاب و پر کششی دارد، أصلا قابل پیش بینی نیست و قول میدهم در نهایت مبهوت هنر نویسنده خواهید شد.

 این #نمایشنامه یک مرام‌نامه است دربارۀ روابط بین #زن و #مرد، از #عشق تا سکشوالیتی، #زندگی زناشوی؛ فرصت‌ها و تهدیدها…

#خرده_جنایت های_زناشوهری داستان زن و مردی که بعد از گذشت چند سال از زندگی مشترکشون نتونستن راحت راجع به خودشون و رابطشون حرف بزنن.

و زمانی که جسارت پیدا میکنن باهم حرف بزنن درعرض چند ساعت متحول میشن و رک و بی پرده از احساساتشون و خواسته هاشون میگن. هر چی بیشتر حرف میزنن همونقدر حرفاشون عمیق میشه و رابطشون که ظاهرا خیلی سطحی ب نظر میرسه با عمق پیدا کردن و جدی تر شدن پایدار میشه

هر دو شاید به یک اندازه مقصر هستند چون هرکدوم بخاطر غروری که داشتند پیش قدم نشدن و نخواستن که از نیازها و خواسته هاشون بگن. لیزا توجه بیشتری از ژیل می خواست و چون ژیل بهش توجه نمیکرده لیزا فک میکنه شوهرش دوسش نداره چون دیگه جوون و زیبا نیست مثل گذشته.

ژیل مغرور بوده چون اعتراف میکنه همسرش و دوست داشته ولی نخواسته علاقه ش رو ابراز کنه …

من ژیل و دوست داشتم چون خیلی صبور بود و با همون صبر و تحمل و زیرکی که داشت تونست گره های زندگی مشترکشون و پیدا کنه و راجع بهش باهم صحبت کنن و اون گره ها رو باز کنن.

من فک میکنم داستان لیزا و ژیل خیلی بین زوج های اطرافمون دیده میشه زوج هایی که زبان رابطه رو بلد نیستند و بعد از اینکه عشقشون کمرنگ و عادی شد زمانی میرسه که باید باهم حرف بزنن و از خواسته هاشون بیشتر بگن تا رابطشون همیشه پایدار بمونه ولی سکوت میکنن و این واسه خیلی ها پایان رابطه است. 

این اولین نمایشنامه ایه که از اریک_امانوئل_اشمیت می خونم و با این #تجربه سعی میکنم بقیه رو هم مطالعه کنم، خواندنش لذت بخش بؤد.کاش که اشمیت یک #دنیا نمایشنامه داشت ک تا آخر عمر من قد می داد.
#دیالوگ های کتاب:

این عشقه که از تو توقع داره. تو می خوای عشق بهت ثابت کنه که وجود داره. چه اشتباهی! این تویی که باید ثابت کنی که اون وجود داره.

– شاید اون چیزی که یک زوج باید با هم تقسیم کنن حقیقت نیست بلکه رازه . رازه این که برای من جذابی .راز این که منو می خوای . راز این که عشق تموم شدنی نیست.

img_0241-1.jpg

معرفی کتاب: زندگی عزیز آلیس مونرو

فرصتی دست داد تا اخرین #کتاب #آلیس_مونرو رو به نام #زندگی_عزیز #مطالعه کنم، بعد از خواندن کتاب های فاخری همچون #عقاید_یک_دلقک، #زوربای_یونانی ، #قمارباز و… این کتاب عجیب سطح کیفی مطالعه ام را پایان أورد، بسیار برأیم جالب بود کسی با ٨٢ سال سن وبا سابقه #نویسندگی و القابی مانند #اسطوره #داستانهای_کوتاه کتابی را در حد سطحی بنویسد.واقعیت امر این است أصلا کتاب جذابی نبود، با توجه به اینکه آدمی هستم که کتاب را باید انتها باید بخوانم توانستم به سختی تمامش کنم، #داستانهای #کسل_کننده بدون هیچ کششی ، پر از #روزمرگی های سطحی جامعه مدرن.

این کتاب شامل یازده داستان است که حول محور عشق، خیانت ، هوس و… میگذرد. 

در بخشی از داستان « آموندسن» از این مجموعه می خوانیم : «ظاهرا قطار نمی بایست این سر خط منتظر کسی شود. درها با سر و صدا بسته شدند و قطاردر مسیر برگشت به راه افتاد. بعد سکوت بود و هوای مثل یخ. درختان غان با ظاهر شکننده و لکه های سیاه بر پوسته ی سفید ، و درختچه های کوچک و نامنظم همیشه سبزی که خودشان را مانند خرس های خواب آلود جمع کرده بودند. دریاچه ی یخ زده مسطح نبود و به ساحل که می رسید پست و بلند می شد، انگار موج ها موقع فرود امدن یخ زده بودند. وساختمان مقابل دریاچه با ردیف منظم پنجره هایش ، که دور ایوان های دو سرش را شیشه گرفته بودند.زیر گنبد بلند ابرها همه چیز دلگیر بود و حال و هوای شمالی داشت، سیاه و سفید.
با این همه نزدیکتر که می شدی پوسته ی درختان غان سفید نبود؛ زرد مایل به خاکستری ، آبی مایل به خاکستری ،خاکستری!
چه ارامشی، چه جذبه ی عظیمی…!» به نظرتان آیا این کتاب لایق جایزه #نوبل می باشد، من که کاملا به اعتبار این جایزه شک داشتم، اعتقاد پیدا کردم. در عجبم که این کتاب به چه دلیلی به چاپ های بعدی رسیده!!! در نهایت این کتاب را به کسی #توصیه نمی کنم. 

تصمیم گرفتم کمی به خودم استراحت بدهم و #نمایشنامه معروف #خرده_جنایات_زن_و_شوهری نوشته #اریک_امانوئل_اشمیت را مطالعه کنم تا از این رخوت سطحی دنیای #مدرن دور شوم.

#پشنهاد_کتاب #مطالعه_نکنید

عقاید یک دلقک مطالعه کتاب خوانی حسین نوروزی

کتاب عقاید یک دلقک ترجمه محمداسماعیل زاده

کتاب عقاید یک دلقک ترجمه محمداسماعیل زاده روان است، روایتی جذاب با کشش بالا اما پایان تلخ 
این کتاب دربارهٔ دلقکی به نام شنیر است که همسرش ماری او را ترک کرده و به همین دلیل دچار افسردگی شده و مرض‌های همیشگی‌اش،  سردرد تشدید یافته. از این رو برای تسکین آلام خود به مشروب رو آورده‌است. به قول خودش «دلقکی که به مشروب روی بیاورد، زودتر از یک شیروانی ساز مست سقوط می‌کند».
 
شنیر وقتی به ماری فکر می کنه همیشه با خودش می گه مثلا ما راجع به اون کتاب با هم حرف زدیم آیا ماری می تونه بدون احساس گناه و خیانت و بدون اینکه به من فکر کنه راجع به اون کتاب با همسرش حرف بزنه ؟ این قسمتها خیلی غمگین بود و با اینکه داستان بود تمام مدت با خودم فکر می کردم می تونه این کار را بکنه ؟
این کتاب از دو دیدگاه مهم قابل  بررسی است :یکی اثرات روانی پس از جنگ و دیگری اهمیت انسان و مقابله با هر چیزی که مانع انسان بودنش است. هاینریش بل به انسان با همه ی اشتباهاتش و سادگی هایش معتقد است و به هر چه که مانع انسانی بودن باشد می تازد.
 
هانس اشنایر ِ دلقک ، انسانی است  بسیار انسان . او با چهره صادقانه مقابل ریا کاری های جامعه ایستاده است. هانس پروتستان زاده و  عاشق ماری است و به قول خودش مرض تک همسری دارد . ماری که کاتولیک است بی دین بودن هانس را نمی تواند بپذیرد ، به دلیل عقاید مذهبیش هانس را ترک می کند . هانس در طول شش سال زندگیش با ماری به عقاید مذهبی او احترام می گذاشت حتی او را صبح زود برای رسیدن به مراسم مذهبیش بیدار می کرد و حاضر بود در مراسم مذهبی کاتولیک ها با او ازدواج کند ولی ماری تنها نبود ، کاتولیک ها همواره در اطرافش حضور داشتند.
 
جهان داستانی نویسنده این اثر را شاید بتوان در یک عبارت خلاصه کرد: دفاع از گم‌شده‌ای عزیز به نام شرافت انسان! 
هاینریش بُل  نویسنده آلمانی یکی از کسانی است که آثارش را می توان انعکاسی از تنهایی و پوچی انسان مدرن نامید .بل در این رمان با لحن خطابی خویش، دنیا را هدف می گیرد و در واقع بدین بهانه مخاطب را مورد نقد و خطاب قرار می دهد.اما ارجاعات درون متنی داستان به همراه شخصیت پردازی های بسیار قوی باعث می شود این خرده روایت ها در یک فرم کلی جای گرفته و به رشته هایی تارعنکبوت وار تبدیل شوند که جدایی حتی یک سطر بدون آسیب به کلیت اثر غیرممکن باشد.
 بل می گوید:   «من با نوشتن جهان را تغییر می‌دهم. همین که می‌نویسم، جهان تغییر می‌یابد.»
 
 جملاتی از این کتاب
*هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت ، باید آن ها را همان گونه که یک بار اتفاق افتاده اند، فقط تنها به خاطر آورد.
 
* به اعتقاد من،عصر ما تنها شایسته یک لقب و نام است: عصر فاحشه. مردم ما به تدریج خود را با فرهنگ فاحشه هاعادت می دهند.
 
*هر کدام از ما مسائل را از دیدگاه خودش به شکلی متفاوت می بیند.
 
*برای هنر، یا کمتر از آنچه در خورش است پرداخته شده و یا بیشتر از آن.
 
*پایین تر از سطح جویبار فقط فاضلاب قرار دارد.
 
*مردم یا متوجه منظور من می شوند یا نمی شوند. من یک مفسر نیستم.
 
*کافر ها حوصله ام را سر می برند ، جون فقط درباره خدا صحبت می کنند.
دختری در قطار انشتارات هیرمند مطالعه کتاب خوانی حسین نوروزی

کتاب دختری در قطار

کتاب #دختری_در_قطار رمانی که این روزها بر سر زبانهاست، جالب است که بدانید با اینکه این #کتاب در سال ٢٠١۵ چاپ شده بیشترین #ریویو را در #آمازون به خود اختصاص داده، یکی از اصلی ترین دلایلی هم که دست به انتخاب این اثر زدم، همین ریویو های جذاب بود.
کمی در مورد کتاب بگویم:
داستان با کشش بالا، به طوری که نمی توانید به راحتی کتاب را از خود دور کنید، داستان به هیچ وجه قابل پیش بینی نبود.
یک #رمان معمایی وجنایی با روایتی مدرن و از ماجرای سه زن است هر کدام از این سه شخصیت تنها بخشی از حقیقت را در دست دارند که هر کس از زاویه‌ دید خودش آن‌ را برایمان تعریف می‌کند. راشل یکی از شخصیتهای رمان زنی دائم‌الخمر است که برای خودش ارزشی قائل نیست؛ از نظر او زنان فقط از دو وجه قابل‌توجه‌اند: وضعیت ظاهری‌ و نقش مادری‌شان. پس با این حساب، او که ظاهری معمولی دارد و نازا است، نمی‌تواند مورد‌ توجه مردی واقع شود. موهبتی که احتمالاً از نظر او، زن‌های دیگر قصه ـ آنا و مگان ـ از آن بهره‌مندند. راشل بیش از آن‌که در واقعیت زندگی کند، در خیال و بین آدم‌های خیالی‌ای که فقط خودش آن‌ها را می‌بیند سیر می‌کند؛ آن‌قدر که درگیر حوادث بین‌شان می‌شود. حوادثی که هیچ‌وقت رخ نداده‌اند.
دختری در قطار» یکی از پرفروش‎ترین رمان سال ۲۰۱۵ است که تنها چند ماه پس از انتشار، رکورد فروش افسانه‎ای «هری پاتر» را شکست.
قسمتی از کتاب:
چرا این قدر این خانه کوچک شده؟ چرا آن قدر زندگی آم خسته کننده شده؟ این همان چیزی بود که من می خواستم؟ یادم نمی آید. فقط چیزی که می دانم این است که چند ماه پیش بهتر شده بودم. اما الان دوباره نمی توانم فکر کنم. نمی توانم بخوابم. نمی توانم نقاشی بکشم. انگیزه فرار روز به روز در من قوی تر می شود. شب وقتی دراز می کشم می شنوم یکی در گوشم دایم می گوید: برو، برو.

چشم هایم را که می بندم در سرم پر از تصاویر گذشته و آینده می شود. چیزهایی که در رویای آن هستم. چیزهایی که باید داشته ّباشم ولی کنارشان گذاشته ام. آرامش ندارم. از هر سویی که می روم به بن بست می رسم. گالری بسته، خانه ای که در این جاده است, علاقه زنان به ورزش پیلاتس، مسیر ریل قطار ته باغ. وقتی قطار بارها و بارها از جلو من رد شود، یادم می اندازد که هزاران آدم هر روز با قطار این سو و آن سو می روند؛ اما تو هنوز سر جای خودت هستی.

رمان ۴٠٠ صفحه ای از پائولا هاوکینز #انتشارات #هیرمند و #ترجمه
#مهر_آیین_اخوت #کتاب #پیشنهاد #باید_خواند
#عکاسی #حسین_نوروزی #طراحی #photography #book #hosseinnorouzi #hossein_norouzi

۱۴۶۹۳۸۱۸_۱۸۲۹۱۷۵۲۶۴۰۱۸۶۳۷_۶۰۹۶۷۸۳۹۰۱۴۷۹۴۰۳۵۲_n

کتاب قمارباز تمام شد نوشته داستایوسکی ،ترجمه استاد جلال_آل_احمد

کتاب #قمارباز تمام شد، اعتراف میکنم اشتباه بدی در انتخاب مترجم داشتم تا جایی که این اثر ارزشمند را برأیم تبدیل به یک کتاب عادی شد به طوری که فقط بگویم بار دیگر با ترجمه بهتر مجددا مطالعه خواهم کرد.
در مورد کتاب:
مهمترین بخش‎های روان پای میز قمار می‎گذرد و #داستایوسکی به شکلی تأثیرگذار #احساسات متغیر یک قمارباز را در لحظات بردوباخت ترسیم می‎کند. #نیچه عقیده داشت آنچه درباره #روان‎شناسی آموخته عمدتاً حاصل مطالعه آثار داستایوسکی‎ست؛ رمان قمارباز تأکید دیگری‎ست بر این واقعیت که هیچ نویسنده‎ای در تجزیه‌وتحلیل روان آدمی به گردپای داستایوسکی نمی‎رسد و #خواننده #رمان قمارباز درواقع #شاگردی‎ست که پای درس #روانشناسی استادی همانند داستایوسکی نشسته است.
پوچ گرایی و تقدیرستایی دو روی سکه ای به نام “صوفی گری مسؤولیت گریزی ” است. پوچ گرایی زمانه جبر را بر انسان مستولی می سازد که آدمی خود را در زیرسلطه ازلی و ابدی قوای قاهره بازیچه ای می بیند، سرنوشت قهرمانان داستان های داستایوسکی اصل رد “عقل ” و قبول “عشق ” است. در رمان “قمارباز ” از کسی عمل خیر و پاداش بی منت نمی توان سراغ گرفت.
این ترجمه ( #جلال_آلِ_احمد) را #پیشنهاد-نمی کنم ، به همین دلیل پست را بیشتر از این طولانی نمیکنیم تا فرصتی مجدد دست دهد ترجمه بهتر را #مطالعه کنم